image-20251109001944-1.jpeg

اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، گرچه دروازه‌ای به سوی انبوه دانش تخصصی گشوده‌اند، اما متأسفانه زمینه‌ساز شکل‌گیری یک پدیدۀ مخاطره‌آمیز به نام «توهم معرفت تخصصی» شده‌اند.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ تأثیر اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بر پدیده سواد و بی‌سوادی در دنیای امروز، یک پارادوکس عمیق و چندوجهی را به نمایش می‌گذارد. این فناوری‌ها دو روی یک سکه‌اند: از یک سو، ابزاری قدرتمند برای دموکراتیزه کردن دانش و مبارزه با بی‌سوادی سنتی محسوب می‌شوند، و از سوی دیگر، منشأ نوع جدیدی از بی‌سوادی شناختی، سطحی‌نگری و شکاف دیجیتال شده‌اند. درک این دوگانگی برای ترسیم آینده سوادآموزی و فرهنگ ضروری است.

فرصت بزرگ؛ غلبه بر موانع بی‌سوادی سنتی و دسترسی فراگیر به آموزش

اینترنت و فضای مجازی، با ارائه امکاناتی بی‌نظیر، پتانسیل شکستن زنجیرهای بی‌سوادی سنتی را دارند. نخستین فرصت، دسترسی آسان و انعطاف‌پذیر به منابع آموزشی است. آموزش مجازی و پلتفرم‌های آنلاین، به افراد در دورافتاده‌ترین مناطق یا کسانی که محدودیت‌های جغرافیایی، زمانی یا جسمی دارند، اجازه می‌دهند تا بدون نیاز به حضور فیزیکی در کلاس، به یادگیری ادامه دهند.

این ویژگی برای سوادآموزی بزرگسالان یا حفظ جریان آموزش در شرایط بحرانی (مانند پاندمی‌هایی از جنس کرونا) حیاتی است. ثانیاً، این محیط به دلیل تنوع منابع و شخصی‌سازی محتوا، تجربه یادگیری را ارتقا می‌بخشد. کاربران می‌توانند از ویدئوهای آموزشی، پادکست‌ها و مقالات متنوع استفاده کنند و محتوا بر اساس سرعت و سبک یادگیری فرد تنظیم می‌شود. این تنوع و شخصی‌سازی، انگیزه را افزایش داده و به فهم عمیق‌تر مطالب کمک می‌کند؛ همچنین ابزارهای تعاملی مانند چت‌های آنلاین، امکان پرسش و پاسخ سریع را فراهم می‌آورند که در فرآیند یادگیری بسیار مؤثر است.

تهدید جدی؛ ترویج سطحی‌نگری و شکل‌گیری بی‌سوادی شناختی

علیرغم پتانسیل مثبت، منتقدان نگران تأثیر عمیق اینترنت بر نحوه کارکرد مغز و مهارت‌های خواندن و درک عمیق هستند. این نگرانی‌ها در دو محور اصلی مطرح می‌شوند: کاهش قدرت توجه و تفکر عمیق و شکل‌گیری بی‌سوادی جدید.

۱. سطحی‌خوانی و کاهش قدرت توجه

بر اساس تحقیقات عصب‌شناختی، ساختار نورونی مغز انسان ثابت نیست و تحت تأثیر ابزارهای ما تغییر می‌کند. در فضای اینترنت، به‌جای شیوه خواندن خطی و متمرکز کتاب‌های چاپی، الگوی کلیک و پرش (Click & Flick) ترویج می‌شود. هایپرلینک‌ها و جریان بی‌پایان اطلاعات، مغز را به سمت غرق شدن در مجموعه‌ای از متن‌ها سوق داده و به او این عادت را می‌دهند که توجهی پایدار را صرف هیچ متن واحدی نکند.

نیکلاس کار در کتاب «کم‌عمق‌ها» استدلال می‌کند که این امر منجر به کاهش «قدرت توجه» ما می‌شود و ما را از تفکر عمیق و تأملی محروم می‌سازد. به بیان ساده، به جای اینکه مغز به کارخانه پردازش اطلاعات تبدیل شود، به یک مرکز هدایت‌کننده به منابع بیرونی بدل می‌گردد. این وابستگی به حافظه بیرونی (مانند گوگل) بخش مهمی از تفکر و هویت ما را وابسته می‌سازد و خطر تبدیل شدن به «آدم‌های پن‌کیکی» را در پی دارد؛ کسانی که در عین اتصال به شبکه وسیع اطلاعات، از ذخایر درونی و میراث فرهنگی انباشت‌شده تهی می‌شوند.

۲. شکل‌گیری بی‌سوادی دیجیتال و شکاف طبقاتی جدید

با تغییر ابزارهای اصلی ارتباط و زندگی، تعریف بی‌سوادی نیز متحول شده است. امروزه، «آدم بی‌سواد جدید» کسی است که نه تنها از خواندن و نوشتن محروم است، بلکه قدرت فهم و استفاده مؤثر از ابزارهای دیجیتال را ندارد. این بی‌سوادی، که به بی‌سوادی دیجیتال مشهور است، صرفاً یک ناتوانی فنی نیست؛ بلکه ناتوانی در درک فرهنگ ارتباطی و منطق حاکم بر شبکه‌های جدید است. این پدیده باعث ایجاد فاصله طبقاتی و فرهنگی جدیدی می‌شود.

از یک سو، کسانی هستند که بر ابزار دیجیتال مسلط‌اند و می‌توانند از آن برای کار، سودآوری و جامعه‌سازی استفاده کنند.

از سوی دیگر، کسانی قرار می‌گیرند که ناتوان از فهم و استفاده بهنجار از این فضا، آن را مورد نکوهش و طرد قرار می‌دهند و به یک «طبقه فرودست فرهنگی» در دنیای مدرن تبدیل می‌شوند.

این ناتوانی در درک و استفاده صحیح از ابزارهای جدید، خود می‌تواند منجر به بروز آسیب‌های اجتماعی پیچیده‌تر در شهرهای الکترونیکی شود و همان تجربۀ تلخ عقب‌ماندگی ناشی از بی‌سوادی سنتی را در حوزه اقتصاد ارتباطی تکرار کند.

۳. چالش‌های روان‌شناختی و توهم معرفت

در نهایت، باید به جنبه‌های روان‌شناختی و فلسفی این تحول نیز توجه کرد. نیاز به خودانضباطی بالا در آموزش آنلاین، یک چالش بزرگ است؛ زیرا فقدان نظارت مستقیم می‌تواند به کاهش کیفیت یادگیری و تأخیر در انجام وظایف بینجامد. همچنین، کمبود تعامل حضوری، به ویژه برای جوانان، به احساس انزوا و تضعیف مهارت‌های اجتماعی منجر می‌شود. در بُعد شناختی، پدیده‌ای به نام «توهم معرفت» مطرح است؛ دسترسی لحظه‌ای به حجم عظیمی از اطلاعات باعث می‌شود که افراد، دانش خود را بیش از آنچه واقعاً هست، تصور کنند. در حالی که دانش واقعی مستلزم انباشت، پردازش و ارتباط‌دهی عمیق اطلاعات در ذهن است، این توهم می‌تواند انگیزۀ لازم برای یادگیری عمیق و انتقادی را از بین ببرد.

در مجموع، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی ابزارهایی با پتانسیل دوگانه هستند: می‌توانند ناجی سواد سنتی باشند، به شرطی که کاربران بیاموزند چگونه از آن استفاده کنند. جامعه برای بهره‌مندی از مزایای این فناوری و محافظت در برابر معایب آن، باید فراتر از آموزش خواندن و نوشتن، بر روی سواد دیجیتال، سواد رسانه‌ای، و تفکر انتقادی سرمایه‌گذاری کند. در عصر اطلاعات، سواد نه تنها دانستن «خواندن» است، بلکه دانستن «چگونه بخوانیم»، «چه چیزی بخوانیم»، و مهم‌تر از آن، «چگونه محتوای خوانده شده را نقد و تحلیل کنیم» است.

توهم دانش تخصصی از حقوق تا اقتصاد

آنچنان که گفته شد، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، گرچه دروازه‌ای به سوی انبوه دانش تخصصی گشوده‌اند، اما متأسفانه زمینه‌ساز شکل‌گیری یک پدیده مخاطره‌آمیز به نام «توهم معرفت تخصصی» شده‌اند. در این پندار غلط، افراد به صرف خواندن چند کپشن جذاب اینستاگرامی، خلاصه یک مقاله در ویکی‌پدیا یا دیدن یک اینفوگرافیک ساده، خود را در حد یک تحلیل‌گر خبره یا یک مشاور حقوقی می‌بینند و احساس می‌کنند که از رجوع به متخصصین معاف شده‌اند؛ این توهم، به‌ویژه در حوزه‌های پیچیده‌ای چون اقتصاد و حقوق، می‌تواند زیان‌های متعددی به بار آورد.

در حوزه اقتصاد و سرمایه‌گذاری، این توهم به‌وضوح مشهود است. شبکه‌های اجتماعی، مفاهیم عمیقی مانند تحلیل بنیادی، اقتصاد کلان، یا بررسی صورت‌های مالی شرکت‌ها را به خلاصه‌های جذاب و قابل هضم در چند اسلاید رنگی تقلیل می‌دهند. کاربران با مصرف این محتوای فشرده و دیدن چند نمودار ساده، به سرعت به این نتیجه می‌رسند که «راز» بازارهای مالی را کشف کرده‌اند و می‌توانند بدون نیاز به مشاوران مالی مجرب و مطالعه منابع دقیق، به تحلیل و سرمایه‌گذاری بپردازند. این سواد سطحی، در عمل، فرد را به اتخاذ تصمیمات مالی فاجعه‌بار سوق می‌دهد؛ زیرا کسی که تنها خلاصه‌ای از یک تحلیل را می‌خواند، از عمق متغیرهای کلان اقتصادی، ابعاد پنهان ریسک‌های سیستماتیک و غیراقتصادی غافل می‌ماند. این توهم، تصمیم‌گیری را به جای مبنا قرار دادن برنامه‌ریزی بلندمدت و عقلانی، بر پایه هیجانات لحظه‌ای شبکه‌های اجتماعی استوار می‌سازد و در نهایت، به دلیل اعتماد به نفس کاذب، بزرگ‌ترین عامل زیان‌های مالی برای کاربران عادی بازار می‌شود.

این چالش در حوزه حقوق و امور قانونی نیز با شدت و حساسیت بیشتری تکرار می‌شود. دانش حقوقی تخصصی است و به شدت به جزئیات، سوابق قضائی و تفسیر دقیق متن قانون وابسته است. بسیاری از صفحات مجازی، بخش‌هایی از قانون مدنی یا نکات حقوقی کلیدی تنظیم قرارداد را در قالب پست‌های کوتاه منتشر می‌کنند؛ فرد با خواندن این نکات مختصر (مثلاً در مورد شرایط فسخ یک عقد)، به این باور می‌رسد که می‌تواند شخصاً در مسائل پیچیده‌ای مانند تنظیم یک سند مهم، انجام معاملات ملکی یا طرح دعاوی قضائی اقدام کند. اما این پندار بسیار خطرناک است، چرا که دانش حقوقی، دانستن تنها یک ماده قانون نیست، بلکه توانایی تفسیر آن ماده در پرتو صدها رأی وحدت رویه، سوابق قضائی و سایر مقررات مرتبط است. توهم سواد حقوقی باعث می‌شود که فرد متن قانون را به صورت مطلق و یک‌طرفه تفسیر کند و زمان‌بندی اقدامات قانونی یا ظرافت‌های نگارشی اسناد را نادیده بگیرد. این اشتباه در تفسیر یا تنظیم یک سند مهم، می‌تواند منجر به خسارت‌های غیرقابل جبران معنوی و مادی شود، چرا که در دادگاه‌ها و مراجع قانونی، آنچه اهمیت دارد، دقت و بینش تخصصی یک وکیل است نه دانش سطحی واره‌های اینستاگرام و نه حتی پرسش و پاسخ از هوش مصنوعی.

در عصر دسترسی آزاد به اطلاعات، سواد واقعی نه در انباشت محتوای سطحی، بلکه در توانایی تشخیص عمق مورد نیاز، سنجش اعتبار منابع و پرهیز از خودبسندگی در برابر دانش تخصصی نهفته است. شبکه‌های اجتماعی می‌توانند آگاهی اولیه ایجاد کنند، اما نباید جایگزین دانش عمیق و مشاوره تخصصی شوند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

آخرین‌ها